31 اردیبهشت 1403

باشگاه کشاورزان جوان

کانون روستازادگان سرزمین آفتاب

درآمدی بر اشتغال جوانان روستایی

با هدف آگاهی به چالش ها و دشواری های پیش روی جوانان روستایی برای ورود به بازار کار،پژوهشگران عرصه های توسعه تاکنون،نه تنها در ایران،که در خیلی از دیگر کشورهای جهان،بارها به پیمایش و واکاوی در روستاها پرداخته و آثار ارزنده ای را ارائه داده اند.این آثار با هر کم و کیف و به هر صورت،مایه ی غنای ادبیات علمی در دسترس روستا پژوهان بوده و خواهد بود.ولیکن به قول شاعر:(کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما)و اینک نیز،کتاب پیش رو(جوانان روستایی و کشاورزی)،به جمع آنها افزوده می شود تا نه تنها شمار آن آثار ارزنده را باز هم بالا ببرد،بلکه موجبات ارتقاءدامنه ی آگاهی های هر خواننده علاقه مندی در حوزه مطالعات روستایی را هم فراهم سازد.چه آن که کمیت و کیفیت وجودی جوانان روستایی بر سرنوشت حال و آینده جامعه ی بزرگ ایران بسیار اثر بوده و خواهد بود،در حالی که تا تکمیل ناسبی اطلاعات و ادبیات علمی این حوزه،راهی بس طولانی و دشوار در پیش است.هر چند که ممکن است این اثر،در بین سایر آثار موجود از این دست،منحصر به فرد هم نباشند،ولیکن اثری را که اینک در دست دارید،از ویژگی هایی برخوردار است که موجب برجستگی آن در بین دیگر آثار موجود در زمینه های مرتبط به جوانان روستایی و اشتغال آنان است.

ویژگی های مورد نظر در این اثر را می توان در یک عبارت متداول چنین بیان داشت که:آن چه در این اثر آمده است از دل مولف آن برخاسته و قاعدتا  هم،می باید بر دل خواننده آن بنشیند.چه آن که محقق و مولف این اثر،روستازاده ای روستایی تبار است که هنوز هم دل به روستای زادگاه خود دارد و پایداری هویت خود را وابسته ی به آن می پندارد.این روستایی کشاورز زاده در دوران نوجوانی خود در روستای زادگاهش،کشاورز پیشه بوده و به شوق همین پیشه،تحصیلات خود در زمینه ی کشاورزی را تا بالاترین سطح دانشگاهی آن ادامه داده است.

شگفتا که هیجان بلاتکلیفی و بیم و امید یک جوان روستایی بیکار را،بارهاو بارها،در فواصل بین فراغت از تحصیل در بین دوره های متوسطه و دانشگاه آزموده و تحمل کرده است.و از حسن حادثه،زمانی دست به این پیمایش و پژوهش روستایی زده است که،روستازاده ای بیکار با درجه کارشناسی و چند صباح بعد،با مرتبه کارشناسی ارشد در رشته کشاورزی بوده است.

اگر خواننده این درآمد بپزیرد که روستازادگی و روستا تباری و روستانشینی و کشاورز پیشگی در مجموع می توانند مولفه های دردمندی و درد آشنایی محققان و مولفان به مسائل و مشکلات دامن گیر جوانان روستایی به حساب بیایند در آن صورت،آنچه که دکتر فتح الله آقاسی زاده در این اثر به آن دست یافته است،بی کم و کاست،از دل برخاسته و طبیعتا هم بر دل خواهد نشست،البته بر دل کسانی که دغدغه تاثیر اوضاع و احوال جوانان روستایی را بر سرنوشت حال و آینده کشور در سر دارند.چنین به نظر می رسد که اگر قرار باشد در مقام مقایسه با نوجوانان و جوانان شهری،نیم نگاهی هرچندگذرا به توانش ها و استعدادهای بالقوه ،و ظرفیت ها و قابلیت های بالفعل نوجوانان و جوانان روستایی معطوف گردد.عملا در می یابیم که انگاره:دسترسی بیشتر به تسهیلات رفاهی،مایه بهره وری زیادتر جوانان خواهد شد،درواقع باوری جهان شمول نبوده و لذا،مصادیق آن هم جامع و مانع نمی باشند.در حالی که انگاره ای دیگر بر این باور است که:نابرخورداری و محرومیت،قوه محرکه فرد برای تکامل و تعالی است.صدها مطالعه و پژوهش،افزون بر آن چه که تاکنون اجراءشده،می باید انجام پذیرد تا نشان دهد که از یک سوی در نتیجه وجود همین استعدادها و قابلیت ها و از سوی دیگر،به رغم همه نابرخورداری ها و نابرابری های توام با محرومیت و نیازمندی ها و ناکامی هایی که تاکنون دامنگیر همه اعضای جوامع روستایی بوده است،بازهم بیشترین دانشمندان و نخبگان و استادان و دبیران و مدیران و پزشکان و مهندسان و مولفان و هنرمندان و شاعران و افسران و سایر برجستگان جامعه در طول تاریخ،از کدام توده و از بین چه ایل و تباری برخاسته اند.(و نویسنده این مقدمه بر کتاب(جوانان روستایی و کشاورزی)مدعی است که آنان غالبا از ایل و تبارهای روستایی بوده اند.

و یا شاید ارجح این باشد تا ضمن بررسی های بیشتر دریابیم که در لحظات بحرانی و سرنوشت ساز تاریخ این ملت،این جمله در طول جنگ تحمیلی،شهیدان و مفقودان و جانبازان و آزادگان روستایی و روستایی تبار این سرزمین تا چه درصدی از مجموع کل این جان برکفان را شامل شده اند،که هر آینه به این ارقام دست یابیم،آن گاه به روشنی خیلی بیشتری می توان نشان داد که نقش اصیل فرزندان روستایی این سرزمین چقدر برجسته بوده و بارهم می تواند همچنان باشد.البته گفتنی است که همه این برجستگی ها نیز در شرایطی تحقق و تداوم یافته است که جامعه روستایی کشور از وجود نابرابری ها و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بسیار،در رنج مفرط به سر می برده است،و جالب تر اینکه اوج ایثارگری ها و فداکاری های قشر روستانشین نیز در برهه هایی از دوران جنگ تحمیلی متجلی شده است که مسائل و مشکلات ناشی از تحریم ها و کمبودها و نایابی ها به نهایت خود رسیده و عوارض خرد کننده آن شرایط هم عمدتا متوجه همین قشر بوده است،و این هم در حالی است که روستا نشینان در برنامه های دوران سازندگی پس از جنگ تحمیلی و سال های پس از آن،هم چنان مغبون و شاید هم فراموش شده باقی مانده باشند. و در این بین،بیکاری جوانان روستایی از یک سوی،و بی انگیزگی ایشان برای ادامه اسقرار در روستا ها و اشتغال به فعالیت های کشاورزی از سوی دیگر،پدیده (جمعیت سرریز روستایی)را در دهه های اخیر مطرح کرده است.

به ویژه این که به سبب وجود نابرابری های اقتصادی و محرومیت های اجتماعی،نه تنها آهنگ نرخ رشد ناموزون مهاجرت از روستاها به شهرها،روز به روز سرعت بیشتر و بیشتری به خود گرفته و می گیرد،بلکه تداوم این (تحرک)توده وار یک سویه تحلیل و تخلیه روستاهای کوچک و دورافتاده را هم در پی داشته است،؛و مع الاسف  به بهانه وجود همین جمعیت سرریز و در اجرای طرح های ناسنجیده،به ظاهر به قصد ساماندهی روستاها ولی در عمبل،به منظور حذف روستاهای کوچک و دورافتاده،ضمن ادغام و تجمیع آن ها در قالب شهرک های خدماتی،موجودیت هزاران واحد سنتی تولید و کانون عرفی اشتغال در این سرزمین در معرض تهدید به نابودی قرار گرفته است.بدین سان،در پی افزایش روزافزون جمعیت سرریز روستاها به کانون های شهری و در عین حال،اجرای طرح های هادی و ساماندهی روستاها دایر بر ارائه خدمات عمرانی به روستاهای بالای صدخانوار جمعیت،اینک شاید بتوان اظهار داشت که باتحلیل و تخلیه روستاهای کوچک و دورافتاده در عالم واقع،ظرف(روستا)و مظروف(روستاییان)هر دو باهم،در حال فروپاشی می باشند.

در این میان ،هیچ ارگان یا نهاد قانونی مستقل و مختار ومسئولی هم برای بررسی و وارسی علل و عوامل این فروپاشی و جلوگیری و یا تخفیف آن هم وجود ندارد.همچنان که،هیچ پیشینه ای هم ملاحظه نمی شود که نشان دهد یک نهاد امدادگر ملی یا جهانی به حمایت از بقای روستاها و تداوم زندگی روستایی،به دادخواهی برخاسته باشد،و این در حالی است که در خیلی از صنف ها و حرفه های دیگر چنین متداول است که:(چو عضوی به درد آورد روزگار،دگر عضوها را نماند قرار).

روستاها در نقش گنجینه ها و روستانشینان در حکم گنج واره های درون آن ها سرمایه های بی بدیل ملیت بر عرصه های این سرزمین هستند.و اینک که چنین دارایی هایی به سبب راهبردهای نادرست برنامه های توسعه،یکی پس از دیگری از صفحه جغرافیای اقتصادی و اجتماعی این کشور محو می شوند و یا تحلیل می روند،جا دارد که (روستادوستان)نیز،به همدردی با روستانشینان،برای حمایت از آنان بی قرار شوند.تا آن جا که به خاطر بقای روستاها به عنوان واحدهای بومی اشتغال و تولید در هر محل ،برای جلوگیری از تحلیل و تخلیه و انهدام این کانون های دیرپای زیست محیطی،با اندیشه و کلام،و با قلم و قدم خود،امکان توسعه صنایع کشاورزی و گسترش حرف روستایی را از طریق ایجاد فرصت های جدید اشتغال برای جوانان (سرریز جمعیت روستاها)فراهم سازند.

و در بین (روستادوستان)نیز،چه کسانی می توانند آگاهتر و درد آشناتر از روستازادگان تحصیل کرده،نهضت حمایت از آبادانی روستاها را در ایران امروز پی ریزی و راهبری نمایند.و بدین سان،از این دست  از روستازادگان که به برکت استعدادها  و آگاهی هاعلمی و قابلیت های اجرایی خود در حال حاضر سکانداران خیلی از سفینه های خرد و کلان محلی و منطقه ای و کشوری می باشند.می توان انتظار داشت که همانند مولف این اثر (کتاب جوانان روستایی و کشاورزی)گام اول را بردارند و ضمن تجدید بیعت با دیار و همدیاری های روستایی،هویت اصیل خود را یک بار دیگربه اثبات برسانند،آن چنان که درد آشنای دیگر هم می نویسد:کلام آخر من این است که مراقب باشید خود را گم نکنید.یعنی چون قدرتمند و دولتمند و زمامدار و نتیجتا (نامدار)شدید،هویت روتایی خود را به فراموشی مسپارید و (دیار)و(همدیاری)های خود را از یاد مبرید؛چه آن که همدیاری ها،در هر زمان،هم چنان نیازمند روشنگری های فرزندان خود هستند.اگر از این مهم غفلت کنید،بوته ای بی ریشه،و گم شده ای بی هویت می شوید.آن چنان که با خویشتن خویش نیز بیگانه خواهید شد.

 

About Author

مطالبی که شاید برای شما جالب باشد