20 اردیبهشت 1403

باشگاه کشاورزان جوان

کانون روستازادگان سرزمین آفتاب

آثار تربیتی رنج ها و مصیبت ها

حنظل

ناکامی ها،شکست ها،مصیبت ها،صبر و ناامنی و ضربه،همه این ها حنظل هایی است که برای جنبه نفسانی انسان دارو و مداواست.هم برای فرد حنظل لازم است و هم برای جامعه.جنگ حنظل است؛اما حنظل لازم است.شکست حنظل است؛اما شکست لازم است.ضربه خوردن یک جامعه و آسیب دیدنش لازم است؛این حنظلی است که مداوا می کند.جامعه ای را که به غرور افتاده است،ضربه جنگ او را غرور خارج می کند.جامعه ای که به غفلت افتاده است،ضربه جنگ بیدارش می کند.جامعه ای که دچار تفرقه شده است،ضربه جنگ او را متحد و متشکل می کند.چرا؟چون تفرقه نتیجه خفتگی و نتیجه توجه به مسائل جزئی است؛نتیجه درگیری در مسائلی است که زیاد جای توجه نیست.این ها همه اش نتیجه مدهوش بودن،خواب رفتن و از هوش رفتن است.وقتی که می خواهی کسی را که از هوش رفته،بچه ات را که از هوش رفته بیدار کنی،او را می بوسی یا نیشگون می گیری؟آتش سیگار بر پشت لبش می گذاری یا او را نوازش می کنی؟

زلزله حنظل است؛اما وقتی شما می خواهی کسی را بیدار کنی با او چه می کنی؟زلزله به جانش می اندازی؛متزلزلش می کنی،و اگر نکنی به هوش نمی آید.خدا وقتی می خواهد مرا که در نعمت امنیت از هوش رفته ام به هوش بیاورد،چه می کند؟اگر تو به جای او بودی چه می کردی؟جامعه از هوش رفته را با چه چیزی می توان به هوش آورد؟شما چرا برای زلزله نماز آیات می خوانید؟این معنایش این است که این آیه ای است که از حکیمی صادر شده برای بیداری من و توجه من؛برای التفات من.برای این است که بگویی آنجا که زلزله آمد،نشان می داد،این زمینی که این قدر رام و آرام است،در حرکت سریعی است که یک ضربه او می تواند تمام ویرانی ها را به بار بیاورد.یعنی این زمین که تا این حد آرامش دارد،اگر یک لحظه این آرامش را از او بگیرند چنین ویرانی ببار می آورد.پس این نعمت و این سکون را فراموش نکن!لحظاتی را در اضطراب نیستی در غفلت مباش.این برای این است که بیدار باشی.این حنظل است؛اما ین حنظل کاری می کند که صد کوزه نبات نمی کند.

زلزله گاهی به انسان درسی می دهد که رشد اقتصادی نمی دهد.اگر جایی بارانش خوب بارید و از نظر رشد اقتصادی کاملا تامین شد،این ها همه اش شکر و کوزه های نبات است؛اما آیا این کوزه های نبات است؛اما آیا این کوزه های نبات می تواند یک غافلی را بیدار کند؟و یا مدهوشی را به هوش بیاورد؟

ولی می بینم ضربات یک سیلی زلزله که بر جامعه انسان ها می نوازد،جامعه را به هوش می آورد.و اگر آن چنان که بنا بود انسان باشیم و همه خودمان را از یک پیکر بدانیم وقتی سیلی بر جای دیگر می خورد ما درد را حس می کردیم.

شما می گویید من غفلت می کنم،به او سیلی می زنند؟از نظر آن کسی که مربی همه انسان هاست.همه شما از یک پیکرید.بنی آدم را اعضای یک پیکر می داند.از این جهت به یک جا می زند تا جای دیگر درد بگیرد.شما وقتی بچه ات زا تنبیه می کنی،به همان دستی می زنی که ب آن خطا کرده یا هر جا را که رسید می زنی؟یا این که با دستش خطا کرده به کف پایش می زنی.با زبانش بد گفته اما پشت دستش می زنی.چون متحد است و یکی است.فرقی نمی کند.درد را همگان احساس می کنند.

ما توجه نداریم که یک پیکر باشیم که وقتی به او سیلی می زند من درد را حس کنم و بفهمم به من هم دارد می زند و فقط به او نیست.پس صدماتی که در عالم بر انسان وارد می شود همان حنظل است که این حنظل برای نفسانیت انسان مداواست،داروی شفابخش است.

من اگر غرقه در نفسانیت باشم،زلزله می تواند مرا بیدار کند.ضربه و جنگ و آتشفشان و مصیبت می تواند مرا بیدار کند.مرض ها و طاعون ها می توانند مرا بیدار کنند.دوای جنبه نفسانی انسان صدمات،ضررها و رنج هاست.پس این جنبه انسان جنبه ای است که رنج او را بیدار می کند و به هوش می آورد.

About Author