ایران که با داشتن نزدیک به نیمقرن تجربه برنامهریزی (1327-1375) در زمره پر سابقه تریم کشورهای درحالتوسعه جای میگیرد نهفقط به هدف متعارف رشد و توسعه اقتصادی دست نیافته بلکه به نظر میرسد اکنون در مقایسه با آغاز دوره برنامهریزی و اجرای برنامههای اقتصادی کشور، کفه ترازوی عوامل همسو و مغایر با الزامات توسعه اقتصادی، به نفع عوامل مغایر سنگینتر شده باشد. به نظر میرسد از طریق مطالعات جامعهشناسی بتوان میزان قرابت عوامل و نهادهای اجتماعی مانند ارزشها، باورها و انتظارات جامعه کنونی ایران را با این الزامات تحلیل کرد، اما حتی ارزیابی شهودی تحولات فرهنگی و اجتماعی در ایران شاید این نتیجه را به دست دهد که این عوامل و نهادها نهفقط منطبق با الزامات توسعه همهجانبه دگرگون نشده بلکه جای عوامل و نهادهای اجتماعی مساعد را عوامل و نهادهایی گرفتهاند که شدیداً ضد توسعهای عمل میکنند (برای مثال، نگرش جامعه کنونی ایران به جنبههای غیرمادی کار را با دوران پیش از برنامهریزی اقتصادی در کشور مقایسه کنید).
اگر ادعای مغایرت روزافزون جهتگیری عوامل و نهادهای اجتماعی با الزامات توسعه اقتصادی موردتردید قرار گیرد، اما در مورد عوامل اقتصادی، اثبات فاصلهی روزافزون بین امکانات و الزامات توسعهی اقتصادی کشور آسان خواهد بود. در ادبیات اقتصاد توسعه همواره کمبود سرمایه/تا اواسط دهه 1960 با تأکید بر سرمایههای مالی و فیزیکی و پسازآن با تأکید بر سرمایه انسانی/بهعنوان مهمترین مانع اقتصادی رشد اقتصادی مستمر در کشورهای درحالتوسعه قلمداد شده است. چه در نخستین دهههای پس از جنگ جهانی دوم که نظریههای غالب در رشته نوظهور اقتصاد توسعه، غلت پسانداز و درنتیجه، عدمکفایت میزان انباشت سرمایه مالی و سرمایهگذاری فیزیکی را مانع اصلی افزایش تولید در کشورهای درحالتوسعه میدانست و چه در دهههای اخیر که اغلب نظریهپردازان اقتصاد توسعه، سرمایه انسانی را کلید طلایی دروازه توسعه تلقی کردهاند، ایران ازنظر این سرمایهها کموبیش وضعیت خوبی در مقایسه با دیگر کشورهای درحالتوسعه داشته است. اظهاراتی که بال والدین یکی از اعضای گروه مشاورهای هاروارد در ایران بیان کرده، بهروشنی امنیت خاطر سیاستگذاران و برنامه ریزان اقتصادی ایران را در اواسط دهه 1960 درباره وفور نسبی سرمایههای مالی/که در آن دوره موتور محرک رشد اقتصادی قلمداد میشد/ نشان میدهد:
در ایران منابع نفتی بهقدری وجود دارد که هیچکس نگران تمام شدن آن برای چند دهه بعد نیست. نفت در حدی که همسایه ایران، پاکستان 100 میلیونی از مجموع صادرات خود ارز به دست میآورد منابع ارزی عاید جمعیت 22 میلیون نفری ایران میکند.
در چند دهه اخیر که در پی پیدایش نظریه سرمایه انسانی، توجه کشورهای درحالتوسعه به تمرکز سرمایهگذاری روی منابع انسانی جلب شده، ایران به لحاظ بیشتر شاخصهای ذیربط وضعیت کموبیش خوبی در مقایسه با دیگر کشورهای درحالتوسعه داشته است. مخارج نسبتاً عظیم دولت در بخش آموزش (که در دو دهه اخیر مخارج روزافزون بخش خصوصی نیز به آن افزودهشده است) شاخص گویای حجم عظیم سرمایه گزاری جامعه ایران در منابع انسانی است.
اینهمه سرمایهگذاریهای فیزیکی و انسانی برنامههای اقتصادی در کشور چه نتایجی به بار آمده است؟ اگر بخواهیم در حد ظرفیت این نوشته بازدهی اندک این سرمایهگذاریها را نشان دهیم، شاید شاخصی گویاتر از این نباشد که درآمدهای نفتی نسبتاً عظیم کشور که طی چند دهه اخیر به امید رشد تولید، در ایجاد تأسیسات فیزیکی مدرن، سرمایهبر و عظیمی چون سدها، بندرها و صنایع بزرگ هزینه میشدند، اکنون عمدتاً صرف مخارج مصرفی مانند واردات مواد غذایی یا کالاهای لوکسی مانند اتومبیلهای خارجی و تأمین نیازهای ارزی دیوانسالاری؛ غولآسا میشوند.
ترکیب جمعیت کشور از جنبه جغرافیایی (سکونت در مناطق شهری و روستایی)، سنی (جمعیت فعال و غیرفعال) و نوع اشتغال (مشاغل مولد و غیرمولد) و مهمتر از آن، میزان بهرهوری شاغلان نشان میدهد که حجم عظیم سرمایهگذاری جامعه ایران در منابع انسانی نهفقط فاقد بازده مورد انتظار بوده، بلکه به همراه دیگر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، نگرشها و عادتهایی را در جامعه پدید آورده که چشمانداز دستیابی به توسعه اقتصادی را بیشازپیش تاریک کرده است.
شکست برنامهریزی اقتصادی در ایران را به چه عواملی میتوان نسبت داد؟
ادامه دارد…
مطالب جالب
مقدمه کتاب…
برنامه ریزی در ایران(2)…
برنامه ریزی در ایران(1)…